سپید و سیاه شدن. گرگ و میش شدن: روز و شب خویش را کنم بدو قسمت هر دو بیک جای راست دارم چون تار نرمک نرمک همی کشم همه شب می روز بصد رنج و درد دارم دستار راست چو شب گاوگون شود بگریزم گویم تا درنگه کنند به مسمار. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 200)
سپید و سیاه شدن. گرگ و میش شدن: روز و شب خویش را کنم بدو قسمت هر دو بیک جای راست دارم چون تار نرمک نرمک همی کشم همه شب می روز بصد رنج و درد دارم دستار راست چو شب گاوگون شود بگریزم گویم تا درنگه کنند به مسمار. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 200)
باور شدن کسی چیزی را، پذیرفتن. قبول کردن. قبول خاطرکسی قرارگرفتن: کنون باورم شد که او این بگفت که گردون گردان چه دارد نهفت. فردوسی. دگر ره دید آن مه را پدیدار نمیشد باورش کان هست دلدار. نظامی. هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم باورم این نمیشود با تو نشسته کاین منم. سعدی (طیبات). گرچه باور نمی شود ما را فرض کردم که آنچنان بودست. ابن یمین
باور شدن کسی چیزی را، پذیرفتن. قبول کردن. قبول خاطرکسی قرارگرفتن: کنون باورم شد که او این بگفت که گردون گردان چه دارد نهفت. فردوسی. دگر ره دید آن مه را پدیدار نمیشد باورش کان هست دلدار. نظامی. هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم باورم این نمیشود با تو نشسته کاین منم. سعدی (طیبات). گرچه باور نمی شود ما را فرض کردم که آنچنان بودست. ابن یمین